گاهی سؤال میشود که در معشور آن زمان آیا زنان در مسائل سیاسی و اجتماعی مشارکت میکردند. در جواب میتوان گفت در امور سیاسی خیر، و در امور اجتماعی نیز به علت مخالفت روحانیت با شرکت زنان در مسائل اجتماعی از جمله دخالت زنان در انتخابات و تاکید آنها بر این موضوع که زنان حق انتخاب شدن و انتخاب کردن را ندارند از آن رو زنان این دیار چندان رغبتی به مسائل اجتماعی نشان نمیدادند. در اثبات این موضوع در دهه ی 40 وقتی که لوایح ششگانه به رفراندم نهاده شد، زنان این شهر با بیتفاوتی از کنار آن گذشتند. در این خصوص کار به جایی رسید که از روی ناچاری دست به دامان خانم زادهلر شدند و او را راضی به رأی دادن کردند. وقتی که آن مرحومه ساده لوح و محروم از سواد و از همه جا بی اطلاع در قدمگاه امیرالمؤمنین سابق (میدان امام) محل رأی گیری آورده شد و رأی در صندوق انداخت به عنوان اولین زن آزاده معشور که به لوایح ششگانه رأی داد معرفی گردید. با این حال بعد از گذشت چندین سال از آن واقعه کمکم زنان جرأت پیدا کردند پا به عرصههای اجتماعی بگذارند، آن هم در سطح انجمن شهرداری و غیره ...، بانوانی از قبیل خانم بهبهانی، خانم کوشا و خانم فیلیپ و همچنین میتوان از خانم فاطمه سلطان بزرگمهر مشهور به علویه نام برد. این بانو سالها در منزل مرحوم مشهدی حمزه افتخارمقدم مغازه ی خیاطی داشت، سپس با جابه جایی مغازه آن را به کبابپزی تغییر داد. خانم فاطمه سلطان در آن روزگار هر ساله در ایام 4 آبان، 9 آبان و 6 بهمن مجلس جشن و شادی برپا و مردم را به شیرینی و شربت دعوت میکرد از این بابت مسئولین دولتی توجه خاصی به او داشتند. خانم بزرگمهر فردی مهربان، خوش برخورد، مردمدار و مورد احترام اهالی بود. امروز تنها وارث آن مرحومه در بندرماهشهر برادر ارجمند آقای حاج محمد آلبوغبیش صاحب آشپزخانه آسمان میباشد، عمرش دراز باد. باز یکی از زنان خوشنام و پرآوازه و شجاع این شهر خانم کاظمیه پارسا معروف به دی علی بود که چند ماه قبل دار فانی را وداع گفت، روحش شاد. آن مرحومه در دهه ی 50 همراه با مرحوم شاه جواد علوی نژاد از طرف شهرداری ناظر بر بازار گشتند. خانم پارسا چنان نظم و نظارتی بر بازار برقرار کرد که احدی از کسبه جرأت گران فروشی را نداشت. زیرا بدون چشمداشت، با قدرت و بدون ملاحضه با گرانفروشان برخورد میکرد. امروز که بیش از 40 سال از آن دوران میگذرد هنوز که هنوز است هم سنهای بنده از آن بانوی گرامی به نیکی یاد میکنند. این فصل را با یادی از پیرزنان پاک، متدین و نورانی که بودشان در آن زمان مایهی خیر و برکت محلهی ما بود به پایان میرسانیم. فرشتگانی چون دی(مادر)دانش، دی گدا رئیسی، دی کریم کربلایی غضبان، دی کریم محمدی زاهد، دی میرزاناصر تقوی، دی حاج حبیب ربیعی، دی کاظم پارسا، دی عبدالحسین پارسا، دی محمدتقی تقیزاده، دی محمدرضا خسروی، دی مشهدیعباس آقاجری مشهور به خاله نبات، دی حاج عبدالرضا اخلاقی، دی جواد متقی و دی عبدالله رفیعی که در سنین بالای 80 مرتب در مجلس عزاداری امام حسین در مسجد حاج محمدرفیع شرکت میکردند. روحشان شاد، یادشان گرامی و رحمت خدا بر آنها باد.
حال که داریم از گذشته بندر معشور میگوییم چقدر خوب و بجاست که اشارهای به جامعهی زنان آن روز شهرمان بنماییم. جامعهای که بر اساس آداب و سنتهای اصیل قومی و شئونات خانوادگی و رعایت معیارهای دینی البته در کمال آزادی و بدور از ریا و تظاهر استوار بود و روی همین حساب در آن جامعه فساد اخلاقی و هرزگی به صورت آشکار به ندرت دیده میشد. با آنکه در آن روزگار بندرمعشور مرکز صدور نفت و شهر کارگری با قومیتهای مختلف بود و در چند قدمی مردمش صدها خانواده انگلیسی با فرهنگ غربی زندگی میکردند ولی عفت، نجابت و حیا بر کلیهی خانوادههای آن حاکم بود تا جایی که در بین هزاران زن پاک، عفیف و نجیب به تعداد بند انگشتان دست زنان فاسد دیده نمیشد که این خود بسیار مهم و در واقع سند افتخار گذشتهی زنان این دیار به حساب میآید. و تازه اگر هم زنی از حریم عفت خارج میگردید که از ناحیهی او برای عفت عمومی احساس خطر و نگرانی میشد نخست به او تذکر میدادند او را نصیحت و بیم میدادند، اگر آن شخص به خود نمیآمد جلوی او میایستادند و به طرق مختلف به او فشار میآوردند تا به ناچار شهر را ترک کند. چنانکه در یک مورد شاهد آن بودیم که حجت الاسلام جناب آقای حاج سید عبدالحسین علوی و تعدادی از مؤمنین شهر به کمک عدهای اهل خیر و حمایت سروان سید علی اصغر محزون منزل آن فرد را خریدند و او را از شهر بیرون کردند. اما از لحاظ خانهداری در این زمینه بهترین تعریف از برای زنان آن زمان این است که گفته شود آنها در خانهداری همچون زنان روستایی کارکن، زحمتکش، با حوصله، قانع و قناعتپیشه بودند. از همه مهمتر بدور از تجملات و خودنمایی و در یک کلمه غرق در دریای کار و زحمت تا جایی که در شبانه روز بیش از 4 الی 5 ساعت استراحت و خواب نداشتند. جهت صحت این موضوع لازم است به کار و تلاش یک شبانهروز آنان اشاره کنیم. قبل از هرچیز لازم به ذکر است که در آن وقت اغلب اهالی در منازلشان گاو و یا گوسفند و بز نگهداری میکردند، روی همین حساب بسیاری از زنان قبل از اذان صبح که از خواب بیدار میشدند صدر کارشان رسیدگی به احشام بود به این معنا که نخست آنها را میدوشیدند و نزد آنها آب و علوفه میگذاشتند. آنگاه به سراغ تنور منزل رفته آن را روشن و نان میپختند و برای بچهها صبحانه آماده و سپس آنها را روانهی مدرسه میکردند بعد از آن به جارو کردن خانه میپرداختند و چون در آن زمان اکثر منازل گلی بود از این رو تمیز کردن خانه ساعتی طول میکشد، آن هم با جاروی دستی، واقعا که این کار برای آنها سخت بود. اغلب شبها از درد پا و زانو و کمر رنج میبردند همین که از جارو کردن فارغ میگشتند مشغول تهیهی ناهار میشدند. در آن موقع از اجاق گاز و فر و وسایل مدرن امروزی خبری نبود، بیشتر از پریموس و چراغهای تک یا سه شعلهای با حرارت کم استفاده میکردند. بعد از صرف ناهار بیدرنگ برای شستن ظروف غذایی و لباسها روانهی سر چاههای آب میشدند. همین که از شستن برمیگشتند عصر شده و موقع آمدن بچهها از مدرسه و صرف چای عصرانه میشد. تا میخواستند چند دقیقهای استراحت یا به قول معروف پایی دراز کنند سر و کله مغرب پیدا میشد. آنها با عجله دستاندرکار تهیهی شام میشدند و مجدداً به سراغ گاو و گوسفندان رفته و به آنها رسیدگی میکردند. خلاصه اینکه از اذان صبح تا پاسی از شب این بزرگواران مشغول کار و زحمت بودند. علاوه بر اینها که ذکر شد سختترین برنامهی روزانهی آنها آوردن آب بود. در آن زمان شرکت نفت در چند جای شهر شیر آب نصب کرده بود که اهالی به آن لولهآبی میگفتند. یکی از این شیرهای آب مجاور آبانبارها محل کمیته سابق و نیروی انتظامی فعلی و دومی در کنار کارخانهی آرد معروف به مکینهی بهبهانی که اکنون قسمت جنوبی ترمینال نزدیک میدان امام و سومی در زمین مقابل منزل مرحوم دانش و مرحوم مشهدی حمزهی افتخارمقدم که سابق محل بار اندازی شتران بود که هیزم و زغال میآوردند و اکنون پارکینگ شده است. چهارمی نزدیک منزل مرحوم حاج سهراب رئیس قنواتی و آقای حاج مجید زکیزاده بود که هنگام احداث خیابان امام در وسط آن خیابان قرار گرفت. پنجمین شیر آب مقابل منزل مرحوم حاج جعفر عباسی بود که رحمت خدا بر تمامی نامبردگان باد. هدف از ذکر این مسائل آشنایی جوانان به وضعیت زنان آن روز است که بدانند مادر، عمه، خاله و بستگان آنها برای آوردن یک بشکه 20 لیتری آب چه رنج و عذابی میکشیدند. باور بفرمائید آن بانوان گرامی در سرما و گرما بدون آنکه سایبانی در کار باشد ساعتها در صف آب میایستادند و اغلب اوقات همین که نوبتشان میشد یکمرتبه برای یکی دو ساعت آب قطع میشد و آنها به ناچار در حال انتظار میماندند. آخر یک شهر با چند هزار جمعیت و چند شیر آب غیر از این نمیتوانست باشد. خلاصه اینکه از صبح تا شام آنها مشغول کار و زحمت بودند تازه شب که میشد موقع وصله کردن لباسشها، تهیهی خمیر برای نان صبح و دوک گرداندن بود. ادامه دارد...
انجمن فضول باشان ماهشهر – مالک احمدی (7/10/95)
امیدرحیمی
انجمن فضولباشان ماهشهر...برچسب : نویسنده : banjomanfozoulbashan9 بازدید : 304