نگاهی به زندگی عالم بزرگوار حاج سید عبدالحسین علوی فصل چهار

ساخت وبلاگ

این بود مختصری از زندگی آقای حاج سید عبدالحسین علوی در قبل از انقلاب و اما بعد از انقلاب که از هر جهت مهمتر و شایسته ذکر است، آن هم در زمانیکه بگیر و ببندها و اعدام ها سرگرمی بعضی از خلق الله شده بود. بیش از دو ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود که مرحوم آیت الله ربانی شیرازی به ماهشهر آمدند در مدت اقامت آن بزرگوار تعدادی از جوانان به دیدن ایشان آمدند و اظهار داشتند آقا گویا در این شهر انقلابی صورت نگرفته زیرا طاغوتیان هنوز سرکار هستند، به وضع ساواکی ها  رسیدگی نشده در صورتیکه در تمام نقاط کشور دادگاه های انقلاب ایجاد شده در این شهر خبری نیست، در جواب آنان آیت الله ربانی فرمودند صبر کنید قطعا خواسته شما عملی خواهد شد. بعد از رفتن آنان آیت الله ربانی از آقای حاج علوی خواستند وارد کار شوند که آقای علوی ضمن تشکر معذرت خواستند و گفتند این وظیفه سنگینی است و در توان بنده نیست مرا معاف بدار و قبول نکردند آن گاه ایشان طی حکمی حقیر را مامور این کار کردند و بنده به این شرط که هر جور صلاح شهر بود عمل کنم موافقت کردم و روز بعد از رفتن آیت الله ربانی به عنوان شاهد گرفتن از حجت الاسلام آقای آل غفور امام جماعت مسجد ناحیه صنعتی که فردی متدین و از هر جهت احتیاط کار بودند و حاج آقای علوی دعوت کردم و به همراه آقای عبدالکریم زکی زاده به ساختمان ساواک که به تازگی ژاندارمری در آن مستقر شده بود رفتیم. در آنجا استوار دباغیان گرامی و گروهبان رزمیان که روزگاری امیر جنگ سروان محزون آن افسر پاک و باشرافت و شجاع و وظیفه شناس بود به استقبال آمده و به آقایان خیر مقدم گفتند و اعلام همکاری کردند و گفتند ما در خدمت انقلاب و روحانیت هستیم و چون متوجه شدند برای چه موضوعی آمده ایم، ابتدا آقایان را بر سر چاهی آورده و در آن را برداشته که تعداد زیادی پرونده سوخته شده در آن دیده شد و گفتند وقتی که ساواک توسط شاپور بختیارنخست وزیر وقت منحل اعلام شد آنها تا صبح پرونده ها را می آوردند و میسوختند که فورا این موضوع صورت جلسه گردیده و به امضای آقایان علوی و آل غفور و عبدالکریم زکی زاده و رزمیان و دباغیان رسید، سپس دو اتاق را نشان دادند که قفل بودند و قفل ها شکسته شد که در یکی از اتاق ها تعدادی اثاثیه های ساواک از قبیل میز و صندلی و ... و در اتاق دیگر تعدادی پرونده اوراق شده و پخش و پلا شده روی زمین وجود داشت. بعد از دو ساعت آقایان علوی و آل غفور خداحافظی کرده و گفتند ما دیگر به اینجا نخواهیم آمد و کاری به این پرونده ها نداریم و ما نیستیم و دیگر مراجعه ای هم به آنجا نکردند. چند روز گذشت که سرو صداها بلند شده و تبلیغات شدیدی به راه افتاد که ای دادوبیداد چند ماه گذشته و از پرونده های ساواکی ها خبری نشده و چرا اسامی آنها را اعلام نمیکنند در حالی در تمامی شهرهای ایران ساواکی ها شناخته و مجازات شدند. در این زمینه به تحریک چند نفری که اهل مبارزه هم نبودند و سهمی در انقلاب نداشتند و به قول معروف انقلابی های بعد از انقلاب بوده و حتی یک ریال کمک مالی به مخارج مجالس مسجد و رفت و آمد منبری ها نکرده بودند عده ای از اهالی را در منزل آقای حاج علوی جمع کرده و شروع به دادن شعار مرگ به علوی سازشکار کردند در این لحظه حساس آقای حاج علوی به میان آنان آمده با صبر و آرامش و شنیدن شعارهایشان خطاب به آنان گفت عزیزان، من از روز اول به آیت الله ربانی اعلام کردم که کاری به کار پرونده های ساواک ندارم و همینطور هم عمل کرده و دخالتی نکردم ولی برادران منصف باشید شما سالها مرا میشناسید پس روی احساسات قضاوت نکنید و خدا را در نظر بگیرید ساواک کدام یک از شما را گرفته و شکنجه و زندانی کرده بود، ما مسلمان هستیم مگر پیغمبر اکرم ما در فتح مکه همه مشرکین را عفو نکرد مگر حتی ابو سفیان سردمدار کفار و مشرکین را نبخشید و منزل او را محل امن قرار نداد، بیاید بجای این حرف ها دست در دست هم شهرمان را بسازیم شهری که سالهاست لوله های نفت از وسط آن گذشته و از اینجا نفت به جهان صادر میشود هنوز به دهات شباهت دارد. ما چه داریم پس شهرمان را آباد کنیم اکنون دیگر موقع سازندگی است نه انتقام گرفتن و من نه کاری به پرونده دارم نه به تشکیل دادگاه انقلاب،پس خودتان درخواست کنید و با این سخنان جمعیت قانع شده و پراکنده شدند. اما روز بعد تعداد بسیاری زیادی از مردم شهر درِ منزل آقای حاج علوی جمع شده و از ایشان معذرت خواهی و دلجویی کردند. ولی متاسفانه تحریک کنندگان مغرض ساکت ننشستند و به تحریکات و غرض ورزی های خود ادامه داده و مدام بین ماهشهر و قم در رفت و آمد بودند تا اینکه آقایی به نام شیخ اکبری که فردی بی تجربه و تندخو و بی اطلاع از وضعیت شهر و منطقه بودند از قم آمد و به آشوب و ناآرامی ها دامن زد و متاسفانه مرحوم حاج شیخ عباس شیرازی که بنده قبل از انقلاب ایشان را جهت سخنرانی و منبر دو بار به توصیه آیت الله ربانی شیرازی تحت نام مستعار عباس کرمانی به ماهشهر آوردم متاسفانه نادانسته همدست آنها شد ولی کمی بعد متوجه مطلب شد و دست کشید. اما عاقبت با همکاری و توصیه های آقای موسوی جزایری در اهواز و عدم آگاهی آیت الله جنتی رئیس وقت دادگاه انقلاب استان خوزستان از جریانات ماهشهر آقای حاج علوی بازداشت و زندانی گردید. وقتی موضوع به اطلاع آقای ربانی شیرازی رسید فورا با آقای جنتی تماس گرفت و این عمل را نکوهش کرد و گفت این چه عملی بود که کردید، سابقه آقای علوی را نمیدانستید مبارزاتش از شماها که بیشتر بوده، برو درِ زندان دست آقای علوی را ببوس و عذرخواهی کن که از لحاظ سنی هم از شما بزرگتر و سیادتش هم که معلوم است و با کسانی که عامل این توطئه بودند برخورد کن. همچنین آقای حاج شیخ محمدعلی شرعی وقتی شنید با آقای جنتی تماس گرفته و از کار او گله و کرد و گفت آقای حاج علوی از سال 41 تا سال 57 و پیروزی انقلاب پایگاه جامعه مدرسین در ماهشهر و منطقه بوده به خصوص ایشان برادر بنده میباشند. زمانیکه آقای علوی بزرگان منبری را دعوت میکرد آقای جزایری کجا بود و چه نقشی در حرکت روحانیت خوزستان داشت. و از این سو هم تعداد زیادی از دوستان و اهالی شهر به اهواز رفته و در دادگاه انقلاب تجمع و نسبت به دستگیری آقای علوی اعتراض میکردند. سخن کوتاه اینکه آقای علوی آزاد شد و آقای جنتی از ایشان عذرخواهی کرده و قسم خورد که من گرفتار کار بودم فقط اسم کوچک شما را آورده بودند و من هم موافقت کردم و بنده شما را میشناسم و میدانم چه زحماتی در سالیان دراز کشیده اید بنده و آقای خزعلی وقتی برای منبر می آمدیم، بارها در خدمت شما بودیم و وبرای آن منطقه از ما دعوت میکردی ب دنبال این جرایانات مرحوم شیخ عباس شیرازی و شیخ اکبری هم دست کشیدند و همگان متوجه شدند آقای حاج علوی خودش را فدای مردم شهر کرد و نگذاشت بی گناهی آسیب ببیند و اوضاع شعر به هم بریزد و بنده هم وقتی وضع را چنین دیدم تعداد زیادی از پرونده های ساواک را به قم برده و به دست آقای شرعی دادم و گفتم آقا ما هم نیستیم زیرا دوبار است که مرا دستگیر میکنند و اگر شما و آیت الله ربانی شیرازی نبودید معلوم نبود چه بر سرم می آوردند و اکنون قسم یاد میکنم با اینکه سالها از انقلاب و آن ایام گذشته بنده پرونده هیچ کسی را از بین نبردم و اما چرا آقای موسوی جزایری از مرحوم شیخ عباس شیرازی و آقای اکبری در مسئله بازداشت آقای حاج علوی حمایت کرد برمیگردد به ایام اعتصابات نفتی در جریان انقلاب وقتی که آیت الله راستی کاشانی و حجت الاسلام ربانی املشی و حاج آقای شرعی به خوزستان آمدند و در سفر به آبادان به آقای حاج علوی پیغام فرستادند که شما هم تشریف بیاورید که بنده و آقای حاج علوی و آسید هادی پسر آقای علوی به آبادان منزل آقای جمی رفتیم و آقای موسوی جزایری هم آمدند، در آنجا آقای جمی در حضور آقایان زیاد از آقای موسوی جزایری تعریف کردند که بنده به صراحت به آقای جمی عرض کردم هنوز چیزی نشده دارید به همدیگر قرض میدهید اگر اقای جزایری اینگونه که شما میفرمایید انقلابی بود چرا بعد از ممنوع المنبر شدن آیت الله خزعلی در خوزستان یک منبری شاخص دعوت نشد تا اینکه آیت الله ربانی شیرازی از آقای علوی کمک خواست و به توصیه آیت الله ربانی به مدت سه سال منبری های مهم به ماهشهر دعوت  و از ماهشهر به جاهای دیگر اعزام میشدند از جمله آقایان فاضل هرندی و علی اکبر ناطق نوری و سید حسین موسوی تبریزی و سید حسن طاهری خرم آبادی و دیگر بزرگان و چرا از زحمات حجت الاسلام سید محمود رایگانی در رامهرمز این روحانی دلیر و حاج شیخ مطلق در آغاجاری و سایرین نام نمیبرید در اینجا بود که آقای شرعی فرمودند و در صدر همه آقای حاج علوی هستند که از سال 41 تا امروز میدان را خالی نکردند و به همین جهت ما به ماهشهر نیامدیم چون با بودن آقای علوی احتیاجی نبود و ما فردا میرویم آغاجاری و سپس یه گچساران زیارت برادرمان آقای محمد زید بهبهانی، روی همین حساب آقای جزایری به اشتباه گمان کرد آقای علوی بنده را وادار به این سخنان انتقادی کرده است.

 

 

 

مالک احمدی

 

 

رحیمی

 

+ نوشته شده در شنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت 21:57 توسط مالک احمدی  | 

انجمن فضولباشان ماهشهر...
ما را در سایت انجمن فضولباشان ماهشهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : banjomanfozoulbashan9 بازدید : 92 تاريخ : چهارشنبه 5 بهمن 1401 ساعت: 15:26